دل نبستن به دنیا به معنای فقر نیست
چه بسا آدمی که دارای مال و جاه هست، امّا دلبستهی به آن نیست، آن چنان که بود و نبودش در نظر وی یکسان است! نه برای داشتنش خوشحال میشود و نه به خاطر از دست دادنش غمگین؛ که قرآن کریم میفرماید: [لِكَيْلا تَأْسَوْا عَلى ما فاتَكُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاكُمْ .../ تا به خاطر آن چه که از دست دادهاید غمگین نشوید و به آن چه که خدا به شما داده است دل بسته و شادمان نباشید].[1] هر چند این چنین آدم بسیار نادرالوجود است و به فرمودهی قرآن حکیم: [... وَ قَلِيلٌ ما هُم ...]؛[2] و چه بسا آدمی که تهی دست از مال و جاه است، ولی قلب او پُر از حبّ و علاقهی دنیا و دلدادهی به شئون دنیاست؛ تا آن جا که آرزوی رسیدن به مال و جاه و مطالب دیگر، آرامش روح را از وی سلب کرده و روز و شب به راههای نیل به آن میاندیشد و همواره از پی آن میدود، منتهی به آن نمیرسد.[3]
بندگی دنیا و عاقبت ناگوار
مولا امیر المؤمنین علیهالسّلام فرمودند: «مَنْ عَبَدَ الدُّنْيَا وَ آثَرَهَا عَلَى الْآخِرَةِ اسْتَوْخَمَ الْعَاقِبَةَ». هر کس دنیا را بندگی کند و آن را بر آخرت ترجیح دهد، آخرت را ناگوار خواهد یافت.[4] علّت این ناگواری را حضرت مسیح علی نبیّنا و آله و علیهالسّلام فرموده است، ایشان در یکی از مواعظ خود خطاب به بندگان دنیا میفرمایند: «يَا عَبِيدَ الدُّنْيَا مِنْ أَجْلِ نِعْمَةٍ زَائِلَةٍ وَ حَيَاةٍ مُنْقَطِعَةٍ تَفِرُّونَ مِنَ اللَّهِ وَ تَكْرَهُونَ لِقَاءَهُ فَكَيْفَ يُحِبُّ اللَّهُ لِقَاءَكُمْ وَ أَنْتُمْ تَكْرَهُونَ لِقَاءَهُ فَإِنَّمَا يُحِبُّ اللَّهُ لِقَاءَ مَنْ يُحِبُّ لِقَاءَهُ وَ يَكْرَهُ لِقَاءَ مَنْ يَكْرَهُ لِقَاءَهُ وَ كَيْفَ تَزْعُمُونَ أَنَّكُمْ أَوْلِيَاءُ اللَّهِ مِنْ دُونِ النَّاسِ وَ أَنْتُمْ تَفِرُّونَ مِنَ الْمَوْتِ وَ تَعْتَصِمُونَ بِالدُّنْيَا». ای بندگان دنیا! به خاطر نعمتی که از بین میرود و زندگانی و حیاتی که به پایان میرسد، از خداوند فرار میکنید و ملاقات او را مکروه داشته و دوست نمیدارید. پس چگونه خداوند ملاقات شما را دوست بدارد در حالی که شما دیدار او را دوست نمیدارید؟! خداوند تنها دیدار کسی را دوست میدارد که او نیز ملاقات پروردگار را دوست بدارد، و خداوند ملاقات کسی را دوست ندارد که او نیز دیدار پروردگار را دوست نمیدارد. و چگونه گمان میکنید که تنها شما دوستان خدایید و مردم این گونه نیستند در حالی که شما از مرگ میگریزید و به دنیا چنگ میزنید.[5]
بنا بر این هر کس که بندهی دنیا شد و دل دادهی او گشت، از آخرت و لقای پروردگار غافل میگردد و باز میماند، به طوری که مرگ و انتقال به سرای آخرت را چون مایهی جدایی از دنیا میبیند، مبغوض داشته و دیدار پروردگار را نمیپسندد. در نتیجه خداوند نیز دیدار بندگان دنیا را دوست نمیدارد و از ایشان راضی نخواهد بود. کاملاً روشن است که جایگاه چنین کسی جهنّم است و این سزای افرادی است که خود را برای سرای باقی و حضور در محکمهی عدل پروردگار مهیّا ننمودهاند.
در حکمت 103 نهج البلاغه آمده است: «وَ رُئِيَ عَلَيْهِ إِزَارٌ خَلَقٌ مَرْقُوعٌ فَقِيلَ لَهُ فِي ذَلِكَ فَقَالَ يَخْشَعُ لَهُ الْقَلْبُ وَ تَذِلُّ بِهِ النَّفْسُ وَ يَقْتَدِي بِهِ الْمُؤْمِنُونَ إِنَّ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةَ عَدُوَّانِ مُتَفَاوِتَانِ وَ سَبِيلَانِ مُخْتَلِفَانِ فَمَنْ أَحَبَّ الدُّنْيَا وَ تَوَلَّاهَا أَبْغَضَ الْآخِرَةَ وَ عَادَاهَا وَ هُمَا بِمَنْزِلَةِ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ مَاشٍ بَيْنَهُمَا كُلَّمَا قَرُبَ مِنْ وَاحِدٍ بَعُدَ مِنَ الْآخَرِ وَ هُمَا بَعْدُ ضَرَّتَانِ». (پیراهن وصله داری بر اندام امام علیهالسّلام بود، شخصی پرسید: چرا پیراهن وصله دار میپوشی؟) و درود خدا بر او فرمود: دل با آن فروتن و نفس آرام میشود، و مؤمنان از آن سرمشق میگیرند. دنیای حرام و آخرت دو دشمن متفاوت و دو راه جدای از یکدیگرند، پس کسی که دنیا پرست باشد و به آن عشق ورزد، به آخرت کینه ورزد و با آن دشمنی خواهد کرد و آن دو همانند شرق و غرب از هم دورند و روندهی به سوی آن دو، هر گاه به یکی نزدیک شود از دیگری دور میگردد، و آن دو همواره به یکدیگر زیان رسانند.[6]
آیت الله ضیاء آبادی حفظهالله در این باره مینویسند: «خطر سوء خاتمه و مرگ با بغض خدا - نستجیر بالله- نیز از تبعات شوم همان تعلّق قلبی است. چون لحظهی مرگ، لحظهی فراق و جدا شدن از محبوبهاست، به فرمودهی قرآن حکیم: [وَ حِيلَ بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَ ما يَشْتَهُونَ ...][7]، یعنی خواه ناخواه، حضرت ملک الموت به امر ربّ جلیل آدمی را از تمام آن چه که دوست دارد جدا میکند و طبیعی است که انسان نسبت به هر کسی که او را از محبوبش جدا کند تکدّر خاطر پیدا کرده و دشمنش میدارد و در آن لحظه است که انسان دوستدار دنیا، خدا را که سبب جدا گشتن وی از محبوبهایش شده است، دشمن میدارد و با حال بغض نسبت به خدا - العیاذ بالله- از دنیا میرود و به هلاک دائم مبتلا میگردد».[8]
بندگی دنیا، ریشهی تمام گناهان
انسانها در دنیا همیشه بنده هستند، به عبارت دیگر انسانی وجود ندارد که بنده نباشد. امّا بندگی در دنیا از دو حالت خارج نیست: 1-بندگی خداوند متعال 2-بندگی غیر خدا که در لسان آیات و روایات از آن به بندگی دنیا تعبیر شده است. در واقع این دو نه با هم قابل جمع هستند و نه میتوانند هر دو با هم نباشند. یعنی نمیشود انسانی را پیدا کرد که هم بندهی خدا باشد و هم بندهی دنیا، همچنین امکان ندارد که نه بندهی خدا باشد و نه بندهی دنیا. پس اگر بنده خدا نشویم، قطعاً بندهی دنیا خواهیم بود چراکه دنیای مذموم با جاذبههای پوشالی خود در تلاش است تا انسان را از بندگی حضرت حق جدا سازد. این شاه کلید اغواگری شیطان است تا فرزندان آدم را از صراط مستقیم خارج سازد.
بنا بر این تنها راه رسیدن به بندگی خدای رحمن، پشت کردن به دنیای مذموم است، و از سوی دیگر برای گمراهی و شقاوت انسان، محبّت دنیا و دل سپردن به او کفایت میکند. لذا در روایتی از زینت عبادت کنندگان حضرت امام علی بن الحسین علیهما السّلام میخوانیم که فرمودند: «حُبُّ الدُّنْيَا رَأْسُ كُلِّ خَطِيئَةٍ». دوست داشتن دنیا (و دلبستگی به آن) ریشهی هر گناهی است.[9] هر کس که پایش لغزید و مرتکب خطا و گناهی شد، کوچک یا بزرگ، اگر خوب در آن دقّت کنیم درخواهیم یافت که به یکی از شئونات دنیاطلبی مثل محبت پُست و مقام، ثروت و دارایی، زیبایی و جمال، شهرت، شهوت و ... باز میگردد. گرایش به دنیا عامل اصلی آلوده شدن انسان به هر گناهی است. به همین خاطر امام سجّاد علیهالسّلام رهایی از بندگی دنیا و ملبّس شدن به لباس بندگی باری تعالی را از خداوند تبارک و تعالی تقاضا میکنند.
هر گاه انسان در دایرهی بندگان خدا درآید، از ظلمت دنیا پرستی خارج شده و به عالم نور و طاعت حضرت حق وارد میگردد.
هر چه بینی جز هوی، آن دین بود بر جان نشان/ هر چه یابی جز خدا، آن بُت بود در هم شکن
با دو قبله در ره توحید نتوان رفت راست/ یا رضای دوست باید یا هوای خویشتن
خطر در کمینگاه
یکی از حسّاس ترین لحظههای زندگی بشر که میتواند نقش تعیین کنندهای در سعادت و شقاوت او داشته باشد، لحظهی احتضار و جان کندن اوست. در این زمان که چندان هم به طول نمیانجامد، ممکن است اتّفاقات مهمّی برای محتضر به وقوع بپیوندد. مردم با توجّه به نوع زندگی و عملکردی که در دنیا داشتهاند، از حالت احتضار متفاوتی برخوردارند. بندگان خداوند تعالی در این حال مشتاق دیدار معبود هستند و برای وصال او سر از پا نمیشناسند. امّا بندگان دنیا که خود را در حال فراق و جدایی از محبوب خویش میبینند، حالت اندوه و حسرت شدیدی وجودشان را فرا میگیرد. از امام صادق علیهالسّلام روایت شده است که فرمودند: «مَنْ كَثُرَ اشْتِبَاكُهُ بِالدُّنْيَا كَانَ أَشَدَّ لِحَسْرَتِهِ عِنْدَ فِرَاقِهَا». هر کس دلبستگی اش به دنیا زیاد باشد، هنگام جدا شدن از آن حسرت شدیدی خواهد داشت.[10]
وابستگی به دنیا در زمان احتضار همچون طعمهای است برای دوزخی شدن بندگان دنیا توسّط شیطان لعین. لحظهی آخر حیات هر فرد، آخرین فرصتی است که میتواند از خطاهای خویش توبه نموده و درهای رحمت خداوند را به روی خود بگشاید. شیطان هرگز از این لحظه غفلت نکرده و تا دَم آخر برای گمراهی بنده تلاش میکند و از هر فرصتی برای این منظور سوء استفاده مینماید. وابستگی به دنیا افراد بسیاری را در این لحظه زمین گیر نموده و ایشان را اهل عذاب کرده است. چه بسیار دنیا پرستانی که در لحظهی آخر عمر خود به جای ذکر شهادتین و استغفار و یاد خدا، لب به ناشکری و گلایه و فحّاشی و اعتراض به پروردگار متعال و اولیای الهی نمودهاند و در برخی از موارد حتّی با گفتن کفریّات، بدون ایمان از دنیا رفتهاند.
بنا بر این چه به جا و ضروری است این دعای امام سجّاد علیهالسّلام: «وَ عَبِّدْنِي لَكَ». و مرا بندهی خود ساز.
معرفت و یقین و بندگی خدا
به غیر از انبیاء و اوصیاء الهی که در قلّهی بندگی خداوند قرار داشتند، گروهی از مؤمنین نیز در طول تاریخ بودهاند که پس از مجاهدتهای فراوان در مسیر اطاعت پروردگار، به درجاتی نائل آمدند که بعد از معصومین صلوات الله علیهم اجمعین، در مراتب والای بندگی خداوند قرار گرفته و در عبادت پروردگار عاری از هر گونه ناخالصی گردیدند. با مراجعه به سیرهی زندگی ایشان و روایات اهل بیت علیهم السّلام، در مییابیم که بندگی خالص این دوستان خدا، از مقام معرفت و یقین ایشان نشأت میگیرد. به عبارتی بر اثر مداومت بر تقوا و مراقبت نفس از ارتکاب آن چه پروردگار متعال برای بندگان خویش نمیپسندد، حجابها از برابر دیدگان ایشان کنار رفته و نور یقین بر دلهایشان تابیده است.
آیت الله جوادی آملی در باب مقام یقین و تأثیر آن بر بندگی خالصانهی خداوند متعال میگویند: «هیچ نعمتی بالاتر از معرفت و شهود و یقین نیست. انسانی که حکمت جهان را مشاهده کند، دیگر نام لذّتهای جهان را لذّت نمینهد. کسی که به مقام یقین رسید، ... نه به خود متّکی است و نه به غیر دل میبندد و نه از غیر مدد میطلبد، چون میداند چیزی در درون انسان و غیر انسان نیست (هر کس هر چه دارد از خداست و او قادر یکتا و منشأ خیرات است). اگر او به این مقام رسید هرگز آن محبوب راستین را رها نمیکند و او را برای خود او میپرستد. قرآن افرادی را که از نعمت یقین برخوردارند با عظمت نام میبرد. یکی از آنان ابراهیم خلیل است که قرآن در شأن او فرمود: [وَ كَذلِكَ نُرِي إِبْراهِيمَ مَلَكُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ][11] ما باطن عالم و درون جهان را نشان ابراهیم میدهیم تا به مقام شامخ یقین برسد. ابراهیم به مقام یقین رسید. و آن گاه که در پاسخ بت شکنی او گفتند: [حَرِّقُوهُ وَ انْصُرُوا آلِهَتَكُم][12] او را بسوزانید و بتهای خود را یاری دهید، او به هیچ کس تکیه نکرد و پناه نبرد، چون اهل یقین بود.
... اگر مهذّب باشید نسیم الهی پرده را کنار میزند و به اسرار پی خواهید برد، حیف است که انسان بمیرد و اسرار را نبیند، اسراری که مشاهدهی آن به قدری لذیذ و گواراست که به وصف در نمیآید! وقتی انسان پشت پردهی جهان طبیعت را دید، چیزی او را به خود مشغول نمیکند، تهدید و تطمیع وی را از هدفش باز نمیدارد، نه به چیزی دل میبندد و نه از چیزی هراسناک خواهد بود».[13]
جمال یار ندارد نقاب و پرده ولی/ غبار ره بفشان تا نظر توانی کرد
دلا ز نور هدایت گر آگهی یابی/ چو شمع خنده کنان ترک سر توانی کرد
خودآزمایی
1- چرا بندگی دنیا منجر به عاقبت ناگوار میشود؟
2- تأثیر یقین در تقویت بندگی خداوند را توضیح دهید؟
پینوشتها
[1] سوره حدید/ آیه 23.
[2] سوره ص/ آیه 24.
[3] موعظه (سیّد محمّد ضیاء آبادی) ص 109 و 110.
[4] الخصال ج 2 ص 632.
[5] تحف العقول ص 505.
[6] نهج البلاغة (ترجمه دشتی) ص 548.
[7] سوره سبأ/ آیه 54.
[8] موعظه (سیّد محمّد ضیاء آبادی) ص 114.
[9] الكافي (ط - الإسلامية) ج 2 ص 131.
[10] همان ص 320.
[11] سوره انعام/ آیه 75.
[12] سوره انبیاء/ آیه 68.
[13] برگرفته از کتاب: حکمت عبادات (آیت الله جوادی آملی) ص 48 و 53.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
مسلم زکیزاده